اشعار زیبای مولانا

اشعار زیبای مولانا بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی... 

شعر برقص آ (مولانا)

شعر برقص آ (مولانا) آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ تیغی به دست خونی آمد مرا... 

آرزوی خــوبان (شعر مولانا)

آرزوی خــوبان (شعر مولانا)   بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست   ای آفتاب حسن … برون آ دمی ز ابر کان چهره ی مشعشع ِ تابانم آرزوست   بشنیدم از هــوای تو آواز طبل باز بازآمـــدم که ساعــد ِ سلطانم آرزوست   گفتی ز... 

شعر مولانا در ارتباط با خدا

ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و وز هر دو جهانم بستان با هر چه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان ای زندگی تن و توانم همه تو جانی و دلی ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو از آنم همه تو خود ممکن آن نیست... 

شعر مولانا برای خدا

ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و وز هر دو جهانم بستان   با هر چه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان   ای زندگی تن و توانم همه تو جانی و دلی ای دل و جانم همه تو   تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو از آنم همه تو   خود ممکن... 

آخرین مطالب