داستان خلقت زن

داستان خلقت زن از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت. فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: “چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟” خداوند پاسخ داد: “دستور کار او را دیده‌ای‌؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید... 

داستان عشق کوچولو

داستان عشق کوچولو مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی به خانه آمد دید دختر سه ساله اش گران ترین کاغذ کادوی کتابخانه اشرا برای زینت یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد بسیار عصبانی شد و دختر کوچکش را تنبیه کرد. دختر هم با گریه به بستر رفت و خوابید. روز بعد وقتی... 

حکایت درباره ی غرور

حکایت غرور در زمان های گذشته دو برادر یکی به نام «ضیاء» و دیگری به نام «تاج» در شهر بلخ باهم زندگی می کردند. ضیاء مردی بلندبالا و با این حال بذله گو، نکته سنج و خوش اخلاق بودکه واعظ شهر هم بود. در عوض، برادرش تاج قدی بسیار کوتاه داشت، ولی از علم بالایی بهره... 

آخرین مطالب