عشق در بیمارستان “داستان عاشقانه”

عشق در بیمارستان “داستان عاشقانه” از لحظه ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بیپایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.   از حرف‌های پرستارها... 

داستان عاشقانه و آموزنده ….

داستان عاشقانه و آموزنده …. ﺴﺮﻩ : ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ ﭘﺴﺮ : ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ . ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ…. ﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ... 

داستان عشق مرد و زن

داستان عشق مرد و زن زوجی که تنها دو سال از زندگیشان گذشته بود، بتدریج با مشکلاتی در جریان مراورات خود مواجه شدند به گونه ای که زن معتقد بود از این زندگی بی معنا بیزار است، وی احساس می کرد که شوهرش طرفدار رمانتیسم نیست و ایده آل و آرمان بی توجه می باشد.... 

داستان عشق کوچولو

داستان عشق کوچولو مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی به خانه آمد دید دختر سه ساله اش گران ترین کاغذ کادوی کتابخانه اشرا برای زینت یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد بسیار عصبانی شد و دختر کوچکش را تنبیه کرد. دختر هم با گریه به بستر رفت و خوابید. روز بعد وقتی... 

داستان زیبای “تو هوای بارونی”

توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین بودند کنار خیابون داد میزد... 

کوتاه ترین داستان عاشقانه جهان

روزی مردی از یک دختر پرسید: آیا با من ازدواج می‌کنی؟ دختر جواب داد: نه و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.  

آخرین مطالب