عرفان و کشف و شهود جاذبه ای شگفت دارد. جوانان بیش ترین کسانی هستند که خواهان چیزهای شگفت و بدیع هستند. حس کنجکاوی و خطرپذیری آنان را به سوی ناشناخته ها می کشاند و در این میان ناشناخته هایی که بیرون از دایره تجربه و عقل است از جاذبه بیش تری برخوردار است. امروز در جهان فاقد معنویت و دین داری به ویژه در غرب که از نظر مادی تامین شده هستند، جوانان دنبال چیزهایی هستند که آنان را اشباع و سیراب کند و چه بهتر از این که در دنیایی گام بردارند که در ناشناخته های کامل قرار دارد و تنها هر از گاهی از اخبار شگفت آن به گوش می رسد. دنیایی که با منطق و حساب و کتاب تفاوت ماهوی دارد و نوعی بی منطقی عقلانی بر آن حاکم است. هیجاناتی که اخبار آن برای جوانان پدید می آورد موجب شده تا عرفان های کاذب بسیاری دکان های رنگارنگ خود را بگشایند و خیل مشتاقان جوان را به سوی خود بخوانند. البته شکی نیست که بسیاری از آنان با شکست تلخی مواجه می شوند به گونه ای که از هر گونه دین و معنویت به طور دایم و همیشگی خدا حافظ می کنند و به همان دنیای بزرگ ترها باز می گردند که سرشار از عیاشی و مادیگرایی و هوس های زودگذر جنسی است.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا عرفان حقیقی و راه های عملی کشف و شهود را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

جهان ناشناخته کشف و شهود

هر چند که روش دانشی غرب، تنها کاشف حقیقت را روش تجربی با دو رویکرد ابطال پذیری و اثبات پذیری می داند و دانش تجربی را مساوی با کشف حقیقت و ارزش می داند، اما حتی در میان فلاسفه غربی، نقد جدی نسبت به این روش وارد می شود؛ چرا که انسان ها همواره در درون خود حقایقی دیگری را می ببیند و می شناسند که در چارچوب روش های کشف حقیقت آزمایشگاهی و حسی نمی گنجد. مواردی که بر خلاف حقیقت تجربی دیده شده به اندازه ای است که کسی نمی تواند آن را جزو موهومات و خیالات بر شمارد و به انکار واقعیت وجودی آن بپردازد. این گونه است که تردید جدی درباره این که تمام حقیقت همان واقعیتی است که به وسیله روش تجربی و آزمایشگاهی به دست می آید، پدید آمده است.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، علوم یعنی دانشی که حقایق هستی را شناسایی و ساماندهی می کند، تنها در دانش تجربی خلاصه نمی شود، بلکه افزون بر واقعیت های خارجی که از طریق حواس و ابزارهای پیشرفته مرتبط با آن کشف شده و می شود، واقعیت های دیگری است که انسان از آن آگاهی دارد و نمی تواند منکر آن شود.

شگفت این که علوم تجربی وابسته به چیزی به نام عقل است؛ چرا که اگر عقل آدمی نباشد، ما حتی علوم تجربی نداشتیم و مانند حیوانات زندگی مشخصی داشتیم که با هیچ تغییر یا کم ترین تغییری همراه بود و تمدن بشری یا فرهنگ انسانی وجود نداشت. زنبور عسل به عنوان نمونه در طول چندین هزار سال یا حتی میلیون سال، همین خانه های شش ضلعی را برای کندوی خود می سازد و هیچ تغییری در آن نداده است. هیچ تجربه ای جدیدی نیاندوخته و یا کم ترین تجربه ای اندوخته و به نسل های بعد به عنوان دانش منتقل کرده است. شاید نظام مهندسی بدن آن، هر از گاهی با توجه به تغییرات بیرونی، کمی تغییر یابد و رفتار جدیدی را در پیش گیرد، ولی این تغییرات چنان نیست که بتوان از آن به دانش یاد کرد.

اما انسان ها در طول تاریخ کم تر از میلیونی خود چنین تمدن و فرهنگ بزرگ و شگفتی را آفریده و پدید آورده اند؛ زیرا عقل انسانی به تحلیل داده هایی می پردازد که از طریق حواس کسب می کند. عقل انسانی از این ظرفیت و استعداد بهره مند است که جزئیات شخصی را به کلیات تبدیل کند. به این که میان مشترکات چند چیز به ارزیابی می نشیند و مثلا از اشخاصی چون محمد و احمد و علی، عنوان انسان را استخراج می کند و وقتی آن را با چند چیز دیگر می سنجد و افتراقات آن ها را به دست می آورد، ضمن حفظ اشتراکات به افتراقات توجه می کند و انواع دیگری را شناسایی می کند و سپس با توجه به مشترکات همه این ها ، به کلی جنس می رسد و می گوید که جنس حیوان از جنس گیاه متمایز است؛ چنان که در میان جنس حیوان میان انواع گوناگون آن تفاوت و تمایزاتی وجود دارد.

این دانش هایی که انسان از جزئیات و قضایای شخصی به دست آورد، به کمک عقل استنباط می شود و اگر عقل انسانی به این درجه از رشد و بلوغ نرسیده بود چنین دانشی برای انسان نبود. انسان ها از این دسته از علوم که از آن به معقول اولی در منطق یاد می شود، با تحلیل داده های عقلانی استنباط دیگری نیز می کنند که از آن ها به معقول ثانوی یاد می شود که البته شامل معقول دوم و سوم و غیر آن است. از جمله معقولات ثانوی که عقل انسانی کشف و درک می کند، مواد سه گانه واجب الوجود، ممتنع الوجود و ممکن الوجود است.

به هر حال، این عقل انسانی است که به تجربیات شخصی معنا و مفهومی دیگر می بخشد و آن را تبدیل به دانش می کند تا امکان بهره برداری از آن در چارچوب نظریه ها و قوانین نظری فراهم آید. وقتی انسان چند بار جاذبه را تجربه کرد به قانون جاذبه از طریق عقل پی برده و بر اساس آن می کوشد زندگی خود را بهبود دهد. کشف قوانین حاکم بر طبیعت از طریق تجربه حسی و قضایای شخصی و سپس تحلیل آن داده های حسی در عقل موجب شده تا دانش هایی چون علم فیزیک و شیمی و مانند آن پدید آید و انسان بتواند با تسلط بر طبیعت و تسخیر آن زندگی خود را بهبود بخشد و فرهنگ و تمدن بشری را شکل دهد.

البته انسان ها گام های بلندتری را از طریق عقل برداشتند؛ چرا که اگر علوم تجربی از جمله علوم برزخی هستند که یک پا در طبیعت و حس و پایی دیگر در عقل دارد، علوم پایه ای نیز شکل گرفته است که تنها منشای انتزاع آن خارج مادی است ولی به یک معنا می بایست آن را علوم تجریدی و غیر مادی دانست. این علوم تجریدی همان علوم منطق، فلسفه و ریاضیات و هندسه است که ما به ازای خارجی به یک معنا ندارد هر چند که منشای انتزاع آن خارج است. این ها علوم حقیقی هستند که ریشه در عقل دارند.

در مرتبه دیگر، علوم دیگری است که علوم اعتباری است که برای آن نمی توان ما به ازای خارجی شناسایی کرد ولی در زندگی بشر بسیار تاثیر گذار هستند. این علوم نیز دارای خاستگاه عقلانی و عقلایی است. مسایلی چون مالکیت و مانند آن از جمله علوم اعتباری است که زندگی ما را معنا و مفهوم دیگری می بخشد. اگر مساله مالکیت نبود شاید زندگی و تمدن بشری به این شکل در نمی آمد.

این ها همه از علوم حسی و مرتبط با آن است هر چند که عقل نقش اساسی در تبیین و تحلیل داده های حسی و ایجاد آن دارد؛ اما انسان همواره از دانشی دیگر در خود سراغ می گیرد که بیرون از این دایره است. دانش و شناخت انسان به خود در هیچ یک از این علوم دسته بندی نمی شود. هم چنین دانش انسان به درد و لذت و مانند آن نیز بیرون از این دایره است.

این جاست که دانشمند قایل به دو دسته دانش به عنوان های دانش حصولی و حضوری شده اند. دانش حضوری که از آن به دانش شهودی، کشفی، لدنی و مانند آن یاد می شود، طور ورای طور عقل و حس است. نوعی شهود قلبی است. از این روست که این دانش را به قلب نسبت می دهند و خاستگاه آن را قلب می دانند.

تصفیه قلب برای کشف و شهود

از آیات قرآنی به دست می آید که عقل انسانی در محیطی سالم رشد و بالنده می شود. این محیط سالم تنها اختصاص به حوزه معنویت و روان انسانی ندارد، بلکه از آن جایی که میان تن و روان آدمی نسبت کلیدی و اساسی است، محیط سالم رشد عقل به سلامت تن نیز بستگی دارد. از این روست که در اسلام به تغذیه سالم و مناسب تن توجه ویژه ای می شود؛ زیرا در سلامت و رشد طبیعی عقل انسانی و بلوغ آن نقش اساسی دارد. این جاست که دستورهای بهداشتی اسلام برای تغذیه سالم تن معنا می یابد. در آموزه های قرآنی در بهداشت تن خواسته شده تا از حلال و طیبات غذایی استفاده شود.(بقره، آیه ۱۷۲ و آیات دیگر)

اصولا از نظر آموزه های قرآنی نفس و روان آدمی در محیط تن رشد می کند و از این روست که سخن از حدوث جسمانی نفس و بقای روحانی آن می شود.(مومنون، آیه ۱۴)

بنابراین، عقل انسانی در محیط تن سالم به رشد و بالندگی خود ادامه می دهد. نخستین بلوغ زمانی است که به شخص به بلوغ جنسی و بلوغ نکاح می رسد و در ادامه به رشد فکری و علمی می رسد و در پایان به اشد بلوغ رسیده و عقل انسانی کامل می شود.(نساء، آیه ۶؛ انعام، آیه ۱۵۲؛ یوسف، آیه ۲۲؛ احقاف، آیه ۱۵)

عقل انسانی هر چه در محیط سالم تر تن و روان شد کند، چراغ بهتری برای انسان خواهد بود. انسان با هر علمی که به دست می آورد، گامی به جلو برداشته و در تاریکی مجهول وارد شده و آن را روشن ساخته و به معلوم خود تبدیل می کند؛ گویی انسان سالم فانوسی در اختیار دارد که محدوده معلوم او را روشن می کند و وقتی گامی به جلو بر می دارد تا نشناخته و مجهولی را روشن کند این عقل به او کمک می کند. این همان چیزی است که در اصطلاح به خردورزی، تعقل و تفکر از آن یاد می شود.

همان گونه که عقل آدمی فرآیند رشدی و بلوغی را از طریق تعلیم و تعلم و در محیط سالم تن و روان، می پیماید، کشف ناشناخته های غیر مادی و بیرون از فضای طبیعت دنیا و ورود به عالم باطن و ملکوت، با قلب شدنی است. از این روست که می بایست به تصیفه قلب اهتمام ورزید.

البته قلب انسانی به طور فطری به گونه ای است که حقایق ملکوتی را درک و به سمت و سوی آن به عنوان حقیقت گرایش دارد و آن را کمال خود می داند. از این روست که خداوند در آیاتی از جمله آیات ۷ و ۱۰ سوره شمس از تسویه قلب انسانی و درک طبیعی حقایق سخن گفته و می فرماید که قلب آدمی خوب و بد و تقوا و فجور را می شناسند.

اما به هر حال انسانی گرفتار دنیا و غرایز طبیعی است که به شکل هواهای نفسانی او را اسیر می کند و قلب و عقل او را دسیسه کرده و چراغ و فانوس نورانی فطرت را دفن یا خاموش کرده و فتیله آن را پایین می کشد. این جاست که انسان با تقوا می تواند خود را از شرور نفسانی و هم چنین وسوسه های ابلیسی و شیطانی نگه دارد. از این روست که در آیات قرآنی تقوا به معنای خودداری و پرهیز از خبیث و حرام گام نخست برای حفظ سلامت قلب و عقل دانسته شده است.

خداوند در آیه ۲۰۱ سوره اعراف می فرماید که انسانی که تقوا پیشه می کند وقتی با مس طواف کنندگان شیطانی مواجه می شود، به سرعت از آن آگاه می شود و چشم قلب و دلش باز می شود و بد و خوب را تشخیص می دهد؛ چرا که تقوا سپر انسان در برابر نفوذ شیاطینی است که در پیرامون آدمی در حال طواف و گردش هستند تا راه نفوذی بیابند. پس وقتی انسان خطایی کرد و به خواسته نفسش پاسخ مثبتی داد، آنان راه نفوذ می یابند تا با مس کردن و ارزیابی وضعیت از دیوار تقوای بگذرند و در دیوار محکم و استوار تقوای انسانی نفوذ کنند و به درون دل آیند. این جاست که همان تقوا مانند یک دستگاه و فن آوری پیشرفته سیگنال هایی را ارسال می کند که شیاطین به دیوار بیرونی نزدیک شده و آن را مس و درحال ارزیابی هستند. این جاست که دل بیدار می شود و با بصیرتی که از خداوند دریافت کرده مسیر درست و حق را تشخیص می دهد و در مسیر کمال قرار می گیرد.

این خود نوعی شهود برای قلب انسانی است که تقوا پیشه کرده است هر چند که به مقام و ملکه متقین نرسیده است و تقوا در همه وجودش رسوخ نکرده است بلکه هنوز ملات وجود تقوای اش نرم و آسیب پذیر است. شخص می بایست مدتی را در کارگاه و دوره پودمانی تقواسازی بگذارند تا ملات تقوای او محکم و استوار شده و هر راه نفوذی را سد کند.

خداوند در آیه ۲۹ انفال نیز می فرماید که انسانی که تقوا پیشه کرده است به دانش تشخیص حق از باطل مجهز می شود. در حقیقت تقوا موجب می شود که نوعی فن آوری در وجودش تقویت شود که به طور طبیعی حق و باطل را از هم جدا می کند و قدرت تشخیص او را بالا می برد و در مرتبه بالاتر که در آیه ۲۰۱ سوره اعراف بیان شده این توانایی را می یابد که نسبت به پیامدها و برآیندهای هر یک از دو عمل آگاه شود و نتایج بد و خوب آن را به چشم دل ببیند و کشف و شهود داشته باشد.

بنابراین، وظیفه هر انسانی نخست آن است که قلب را در مسیر سلامتی که خداوند برای او مشخص کرده نگه دارد. در حقیقت تقوا به معنای نگه داشت قلب در مسیر تسویه الهی گام نخست هر انسانی برای کشف و شهود است؛ زیرا همان گونه که قلب سالم ابتدایی و فطری نسبت به خود و درد و لذت و مانند آن شناخت دارد، و یا نسبت به خدا و پروردگاری خدا آگاهی شهودی دارد(اعراف، آیه ۱۲۷) هم چنین در فرآیند رشدی که می پیماید در یک دوره آزمونی ابتلائات الهی، به بلوغ و کمال می رسد و دریچه نورپردازی آن فراتر از خود به جهان باطن و ملکوت گشوده می شود و نور باطن فطرت قلب سلیم او به جهان های دیگر نیز می تابد و بازتاب آن را به شکل کشف و شهود در خود می بیند.

تقوا در مرتبه بالاتر همراه با عمل صالح است یعنی تقوا تنها اجتناب و ترک نخواهد بود بلکه همراه با انجام چیزهایی است که از آن به واجبات و مستحبات یاد می شود چنان که در مرتبه پایین تر تنها به ترک محرمات و سپس به ترک مکروهات محدود بود، ولی در مراتب بالاتر که شرایط بیرونی و درونی و فشارها سخت تر و بیش تر است، نیازمند انجام واجبات و مستحباتی است که او را در سپر وسوسه های سخت تر ابلیس و شیاطین قوی تر نگه می دارد. از این روست که در آیات قرآنی از اعمال عبادی خاص به ویژه نماز و زکات، روزه و حج به معنای تقوا و موجبات آن یاد شده است(بقره، آیات ۲ و ۳ ۲۱ و ۱۸۳؛ حج، آیه ۳۷ و ایات دیگر) زیرا در مراتب بالاتر و شرایط سخت تر می بایست آمادگی بیش تری فراهم آید که از طریق تقوای عملی نه تقوای ترکی حادث خواهد شد. در گام های نخست محافظت و صیانت از طهارت قلب تنها با ترک محرمات و سپس با ترک مکروهات شدنی بود ولی وقتی دشمن احساس کند که قلب مومنی در حالت تصیفه باقی مانده است با طواف و گردش مدام می خواهد تا راه نفوذی بیابد و این جاست که لازم است که قلب به دیوارهای استوارتری از پولاد واجبات و مستحبات مهجز شود تا راه نفوذ دشمن شیطانی بسته بماند. در این شرایط دریچه های قلب نورانی تر و گشاده تر خواهد بود و تصویر کامل تر و گویاتری از حقایق هستی بر قلب او می تابد و کشف و شهود صورت می گیرد.

خداوند در آیاتی از جمله آیات ۳۵ و ۳۶ سوره نور می فرماید که تسبیح خداوند گام بلند بعدی است که انسان می بایست انجام دهد. انسان می بایست به درجه ای خلوص و خدا شناسی برسد که تحمید و تهلیل و تکبیر را در تسبیح کمالی جمع کند. به این معنا که حقیقت خداوندی را ورای همه صفات و اسمایی که بدان خدا را حمد کرده و ستوده است ببیند و در یابد که خداوند بزرگ تر از آن چه چیزی است که توصیف شود و حمد گردد. یعنی با درکی از صفات و فهمی از خدایی خدا بداند که این خدا با همه شناختی که از او به دست آورده است در عرش قلب او جا نمی گیرد هر چند که متاله و خدایی شده و صفات خدایی در او تجلی یافته است. این جاست که فراتر از ملکوت در عالم بی نهایت اسمای مستاثر سیر خواهد کرد و دیگر جز تسبیح برآمده از این فهم و رویت نخواهد داشت.

تفاوت تسبیح و تقدیس ابتدایی فرشتگان مقرب با تسبیح انسان کامل دارای قلب سلیم این است که این تسبیح همراه با جمعیت اسمایی است که تعلیم یافته و در خود تحقق داده و متاله و خدایی شده است. او زمانی که متاله می شود، تازه در می یابد که همه این صفات تنها گوشه ای از حقیقت علم الهی است که به او داده شده است و تا بی نهایت بی نهایت راه است و اسمای مستاثر الهی در برابر اسما و صفات که در شکل الله تجلی یافته بسیاری است که بی نهایت بر آن اطلاق شود محدودیت ساز است. چنین جایگاهی جز تسبیح نمی توان گفت چنان که پیامبر(ص) در تدلی قاب قوسین و ادنی(نجم، آیات ۸ و ۹) به تسبیح پرداخت(اسراء، آیه ۱) و بیوت دل های ایشان که به نور الله روشن است در مقام تسبیح روشن تر و روشن تر می شود(نور، آیات ۳۵ و ۳۶) از این روست که شبانه روز دل های اهل بیت عصمت و طهارت در مقام شهود کامل و تمام، به تسبیح اشتغال دارد تا این گونه بی نهایتی خدا را در آینه قلب خویش هماره به یاد آورده و مسیر بی نهایت و بی کرانگی را غایت سیر آدمی و خود بدانند.

به هر حال، طریقت حقیقی و راستین کشف شهود پیمودن طریقت شریعت به ویژه تقوای کامل است که در آیات گوناگون بیان شده است. کسانی که به کشف و شهود رسیدند از جمله حضرت ابراهیم( انعام، آیه ۷۴) همین راه تقوای شریعت مدار است. باشد به دور از فریب دکانداران عرفان های دروغین در مسیر حقیقت گام برداریم و شگفتی های کشف و شهود را در این جا تجربه کنیم.

خلیل منصوری