کد مطلب: 1017 | زمان انتشار: ۱۰:۵۰:۰۸ - پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲ | بدون نظر | دفعات مشاهده : 1,051 | |

شخصیت استثنایی مأمون

مأمون، شخصیتی استثنایی

نام وی عبدالله فرزند هارون الرشید، پنجمین خلیفه عباسی است. ولادتش به سال ۱۷۰ هجری یعنی در همان شبی که پدرش به خلافت رسید، رخ داد و درگذشتش به سال ۲۱۸ هجری بود. مادرش کنیزی خراسانی است به نام «مراجل» که در روزهای پس از تولد مامون، از دنیا رفت. پس مامون به صورت نوزادی یتیم و بی ‌مادر پرورش یافت. مامون را پدرش به جعفر بن یحیی برمکی سپرد تا در دامان خود او را بپروراند. فضل بن سهل مربی او بود که به ذوالریاستین شهرت داشت و بعد هم وزیر خود مامون گردید.

مأمون، شخصیتی استثنایی.زندگی نامه بزرگان اسلام.مأمون.شخصیت مأمون

یک تنه در برابر همه

زندگی مأمون سراسر کوشش و فعالیت و خالی از تنعم بود، درست برعکس برادرش امین که غرق خوش‌گذرانی و تفریح بود. مامون خطوط آینده خود را از لحظه ‌ای تعیین کرد که به موقعیت خود پی برد و دانست که برادرش امین از مزایای خوبی برخوردار است که دست وی از آن‌ها کوتاه است. او این نکته را مسلم می ‌پنداشت که عباسیان به خلافت و حکومت او تن در نخواهند داد. از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی که بدان تکیه کند، می‌ دید و به همین دلیل آستین همت بالا زد و برای آینده ‌اش به برنامه ‌ریزی پرداخت.

او از اشتباه های امین پند آموخت. مثلا فضل با مشاهده امین که خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مامون می‌گفت که تو پارسایی و دینداری و رفتار نیکو از خود بروز بده و مامون نیز همین‌گونه می‌کرد. هر بار که امین حرکت سستی را آغاز می‌کرد، مامون آن حرکت را با جدیت در پیش می ‌گرفت.(۱)

از این‌جا ما به راز نامه ‌ای که مامون برای عباسیان نوشته بود، پی می ‌بریم و می ‌فهمیم که به چه دلیل او خود را به صورت یک پندگوی پرهیزگار جلوه داده و نامه خود را در هاله ‌ای از تقوی و پارسایی فرو برده بود! از این نامه بی میلی نسبت به دنیا، مقید بودن به احکام آموزش‌های دینی می ‌بارد! مامون با نگاشتن این نامه می ‌خواست عباسیان را توجه دهد به این‌که او از قماشی برتر از قماش امین است.

از مجموع این نظریات، ممکن است قول به تشیع مامون را تایید کرد، اما رفتار او با امام رضا علیه ‌السلام و تحمیل ولایتعهدی خود به او و به شهادت رسانیدن آن حضرت، همه بر مبنای همان اصلی است که پدرش از آن پیروی می ‌کرد، که «الملک عقیم» یعنی پادشاهی نازاست و سیاست پدر و مادر نمی ‌شناسد

حاکمی زیرک

تردیدی نیست که مامون از نیرومندترین، باهوش ترین، دانشمندترین و میانه ‌رو ترین خلفای دوره اول عباسی است، او در زمان خلافت خویش، علم و دانش را ترویج کرد و پایگاه دانشمندان را بالا برد و آنها را به خود نزدیک ساخت و مجالس بحث و مناظره آزاد، با آنان تشکیل داد و این به سبب شیفتگی و علاقه او، به توسعه علوم و معارف بود، به تشیع اظهار تمایل می ‌کرد و امام علی علیه ‌السلام را احق و افضل از دیگران می‌ دانست. ارباب حدیث، مناظره ‌ها و مباحثه ‌های طولانی او را، با گروهی از دانشمندان حدیث و علمای اهل سنت و کلام نقل کرده‌ اند، که دلالت دارد بر روشنی و وسعت اندیشه، و داشتن ایده و نیرومندی و پایداری او در دفاع از آن.

از امام علی علیه ‌السلام نیز نقل شده که روزی درباره بنی عباس سخن می ‌گفت، تا بدین جا رسید که فرمود: «هفتمی از همه‌ شان دانشمندتر خواهد بود.» (۲)

سیوطی، ابن تغری بردی، و ابن شاکر، کتب مامون را چنین ستوده‌ اند:

«بهترین مرد بنی عباس بود به لحاظ دوراندیشی، اراده، بردباری، دانش، زیرکی، هیبت، شجاعت، سیادت، فتوت، هر چند همه این صفات را اعتقادش به خلق قرآن لکه ‌دار نموده بود. (۳) در میان عباسیان کسی دانشمندتر از او به مقام خلافت نرسید … » (۴)

پدر مامون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین شهادت داده و گفته بود: «در عبدالله دوراندیشی منصور، عبادت مهدی و بزرگی هادی را می ‌بینم، ولی من محمد را بر او پیش انداختم در حالی که می ‌دانستم محمد تابع هوای نفسش است، هر چه به دست می‌ آورد به اسراف از کف می ‌بازد، زنان و کنیزان را در تصمیم های خویش شرکت می‌ دهد. اگر امّ جعفر (زبیده مادر امین) نبود و بنی هاشم هم اصرار نمی ‌داشتند، حتما عبدالله را بر او مقدم می‌ داشتم … » (۵)

کوتاه سخن آن که هر کس از مورخان و یا دیگران به شرح حال مامون پرداخته، برتری اش را تصدیق و او را تنها مرد ارزنده میان خلفای عباسی معرفی کرده است.

 

شخصیت استثنایی مأمون.مذهبی.مطالب دینی.زندگی نامه امامان

 

به دنبال حق

درباره مذهب مامون اختلاف است، برخی او را شیعه دانسته ‌اند و بعضی گفته ‌اند اظهار تمایل او به این مذهب، به خاطر حضرت رضا علیه ‌السلام و رعایت احساسات دیگر علویان بوده است و لیکن بررسی احوال او، چیز دیگری را نشان می‌ دهد.

او در کودکی، از تربیت مربی شیعی برخوردار بود و اندیشه تشیع در اعماق وجود او راه یافته و تاثیر کرده بود، در بزرگی نیز در سرزمین خراسان، که بیشتر مردم آن شیعه و دوستدار اهل‌ بیت علیهم ‌السلام بودند استقرار پیدا کرد.

مامون خود موضوعی را که سبب تشیع او شده و این درس را از آن آموخته، بیان می ‌کند و این قضیه ‌ای است که با پدرش هارون، برای او اتفاق افتاده است.

مامون روزی به یاران خویش گفت: آیا می‌ دانید چه کس تشیع را به من آموخت؟

گفتند: نه.

گفت: رشید (پدر مامون) آنرا به من آموخت.

گفتند: چگونه؟

گفت: وقتی موسی بن جعفر علیهما‌السلام از مدینه بر هارون الرشید وارد شد، فروتنی رشید را در برابر او دیدم و دیدم که چگونه او را بزرگ می‌ داشت. هنگامی که تنها شدیم پرسیدم: ای امیرمومنان این مرد کیست که او را چنین بزرگ داشتی و تجلیل کردی و در مجلس خود به سوی او از جای برخاستی و او را به پیشواز رفتی و در بالای مجلس خود نشاندی و فروتر از او نشستی و به ما فرمان دادی که رکاب او را بگیریم؟

گفت: او امام مردم است و حجت خدا بر آفریدگان او، و خلیفه او نزد پرستندگان اوست.

گفتم: ای امیرمومنان، آیا تو همه این صفات را نداری؟

گفت: من به ظاهر و با توسل به زور و غلبه، امام مردمم. اما موسی بن جعفر امام بر حق است. بخدا سوگند ای فرزند، که او به مقام رسول الله از من و از همه آفریدگان دارای استحقاق بیشتری است. به خدا سوگند اگر تو نیز با من در سر این مقام نزاع کنی، همانا سرت را بر خواهم کند. چه، ملک عقیم است. (۶)

با بررسی احوال او می توان دریافت مامون برخی از مبادی مذهب تشیع را، که مبتنی بر اساس اولویت امام علی علیه ‌السلام به خلافت بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله می ‌باشد، پذیرفته است، زیرا در مناظره‌ ها و استدلال های خود با دیگران، درباره این مساله پافشاری می‌ کند. شاید مباحثات و اسلوب جالب او در رد نکات مثبت اقوال مخالفان، شکی باقی نگذارد، که او ایده تشیع را پذیرفته است.

علاوه بر این گرایشهای روشن دیگری، که در خلال احوال از او دیده شده، نظر ما را تایید می ‌کند، که از آن جمله است، اعتقاد او به مخلوق بودن قرآن، که در این خصوص، به فقها سخت می‌ گرفت و از آنان می ‌خواست، که همین قول را تبلیغ کنند.(۷)

او در زمان خلافت خویش، علم و دانش را ترویج کرد و پایگاه دانشمندان را بالا برد و آنها را به خود نزدیک ساخت و مجالس بحث و مناظره آزاد، با آنان تشکیل داد و این به سبب شیفتگی و علاقه او، به توسعه علوم و معارف بود

از گرایشهای دیگر مامون، اعتقاد او به جواز نکاح متعه است، که در اثبات آن استدلال می ‌کرد و خلیفه دوم را که امر به تحریم آن کرده بود، محکوم می ‌داشت، چنان که تاریخ‌ نویسان آن را نوشته ‌اند.

و دیگر قول او به برتری و تفضیل امام علی علیه ‌السلام است بر دیگر صحابه و این که پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، او از همه کس به خلافت شایسته ‌تر بوده است.

و دیگر، اقدام جالب اوست به این که طعن و لعن معاویه را مرسوم داشت و آن را بر همه مردم لازم شمرد و اعلان کرد هر کس معاویه را به نیکی یاد کند، ذمه ‌اش از او بریء است و همانا بهترین مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، علی بن ابی ‌طالب علیه ‌السلام است (۸) و این اقدام مناسب و شایسته ‌ای بود در برابر کردار زشت معاویه که ناسزاگویی و لعن بر امام علی علیه ‌السلام را سنّت قرار داد و تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت.(۹)

و دیگر از کارهای مامون توجه او به علویان و عطوفت با آنان بود، علویان فدک را از او مطالبه کردند و او آن را به آنها برگردانید و عمل پیشینیان خود را در غصب و تصرف آن محکوم کرد.

بنابراین از مجموع این نظریات، ممکن است قول به تشیع مامون را تایید کرد، اما رفتار او با امام رضا علیه ‌السلام و تحمیل ولایتعهدی خود به او و به شهادت رسانیدن آن حضرت، همه بر مبنای همان اصلی است که پدرش از آن پیروی می ‌کرد، که «الملک عقیم» یعنی پادشاهی نازاست و سیاست پدر و مادر نمی ‌شناسد.

آن چه برای ما در این جا مهم است همین نگرش کوتاه بر زندگی وی می ‌باشد تا به اجمال زیرکی و سیاست و تدبیر وی را به خاطر آوریم.

 

پی نوشت:

۱) الآداب السلطانیه: ۲۱۲٫

۲) مناقب آل ابیطالب: ۲/ ۲۷۶ ؛ سفینه البحار: ۲/۳۳۲ ، در ماده «غیب.

۳) قلقشندی در کتاب خود «مآثر النافه فی معالم الخلافه: ۱/۲۱۳» می‌ نویسد: مردم سه چیز را بر مامون عیب می ‌گرفتند: یکی آن که قایل به خلق قرآن بود. دوم تشیع او، و سوم این که فلسفه را در میان مردم رایج ساخت.

۴) تاریخ الخلفاء: ۳۰۶ ؛ فوات الوفیات: ۱/۲۳۹ ؛ النجوم الزاهره، تاریخ الخمیس: ۲/۳۳۴٫

۵) مراجعه کنید به قصیده ابن عبدون: ۲۴۵ ؛ تاریخ الخلفاء سیوطی: ۳۰۷ ؛ شبیه به همین مطلب در کتاب‌های دیگر هم آمده: الاخبار الطوال: ۴۰۱ ؛ الاتحاف بحت الاشراف: ۹۶ ؛ تاریخ الخمیس: ۲/۳۳۴٫

۶) عیون اخبار الرضا: ۱/۸۸٫

۷) چنان که می ‌دانیم، در آن روزگار موضوع حادث یا قدیم بودن قرآن، سر و صدا و غوغای بزرگی را در جهان اسلام، برپا کرده بود، که این حادثه را «محنت قرآن» نام نهاده ‌اند.

۸) تاریخ الخلفاء للسیوطی: ۳۰۸٫

۹) در زمان عمر بن عبدالعزیز که مردم توانستند ناخشنودی و کراهت خود را از این عمل اظهار کنند، او به منظور تحکیم پایه‌ های لرزان حکومت اموی، آن سنت پلید را منسوخ کرد.

ابوالفضل صالح صدر             

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



ارسال نظر



لوگو اسپانسر