کد مطلب: 1160 |
زمان انتشار:
۱۸:۴۴:۴۹ - سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۲ |
|
دفعات مشاهده :
1,947 |
|
داستان عشق کوچولو
مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی به خانه آمد دید دختر سه ساله اش گران ترین کاغذ کادوی کتابخانه اشرا برای زینت یک جعبه کودکانه هدر داده است .
مرد بسیار عصبانی شد و دختر کوچکش را تنبیه کرد. دختر هم با گریه به بستر رفت و خوابید. روز بعد وقتی که مرد از خواب بلند شد دید که دخترش بالای سرش نشسته و می خواهد این جعبه را به او هدیهبدهد و مرد تازه متوجه شد که امروز روز تولد اوست و دخترش کاغذ را برای کادوی تولد او مصرف کرده است.باشرمندگی دختر کوچکش را بوسید و جعبه را از او گرفت و باز کرد. اما متوجه شد که جعبه خالیست .دوباره مرد عصبانی شد و کودک را تنبیه کرد .
اما کودک درحالی که گریه می کرد به پدرش گفت که من هزاران هزار بوسه داخل آن جعبه ریخته بودم و تو آنها راندیدی. مرد دوباره شرمنده شد و می گویند تاپایان عمر جعبه را به همراه داشت و هرقت آن را باز می کرد به طرز معجزهآسایی آرامش پیدا می کرد.