کد مطلب: 153 | زمان انتشار: ۹:۳۵:۵۷ - چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲ | بدون نظر | دفعات مشاهده : 632 | |

داستانی شگرف از کوروش بزرگ

زمانی کرزوس به کوروش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟
کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟
کرزوس عددی را با معیار آن زمان گفت؛ سپس کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مال های گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کرزوس انتظار داشت بسیار بیشتر بود!
کورش رو به کرزوس کرد و گفت:

ثروت من اینجاست. اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد و بخششی که پاداشش اعتماد است بزرگترین گنج هاست.



ارسال نظر



لوگو اسپانسر