کد مطلب: 88 | زمان انتشار: ۷:۵۹:۳۲ - چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲ | بدون نظر | دفعات مشاهده : 833 | |

اصول مسائل اخلاقى در قرآن

قبل از ورود در این بحث لازم است‏ یک نگاه اجمالى به اصول مسائل اخلاقى در مکتبهاى دیگر بیندازیم.

گروهى از فلاسفه قدیم که از بنیانگذاران علم اخلاق محسوب مى‏شوند، براى اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند; و به تعبیر دیگر، فضائل اخلاقى را در چهار اصل خلاصه کرده‏اند:

۱- حکمت

۲- عفت

۳- شجاعت

۴- عدالت

و گاه خداپرستى را هم به آن ضمیمه کرده و آن را به پنج اصل رسانده‏اند.

بنیانگذار این مکتب را «سقراط‏» مى‏توان شمرده; او معتقد بود:

«نیکوکارى (و اخلاق) بسته به تشخیص نیک و بد (یعنى دانائى) است، و فضیلت‏بطور مطلق جز دانش و حکمت چیزى نیست; اما دانش چون در مورد ترس و بى‏باکى، یعنى آگاهى بر این که از چه چیز باید ترسید، و از چه چیز باید نترسید ملاحظه شود، «شجاعت‏» است، و هرگاه درباره تمناهاى نفسانى به کار رود «عفت‏» خوانده مى‏شود، و هرگاه علم به قواعدى که حاکم بر روابط مردم نسبت‏به یکدیگر است منظور گردد «عدالت‏» است، و اگر وظائف انسان سبت‏به خالق در نظر گرفته شود «دیندارى و خداپرستى‏» است. این فضائل پنجگانه، یعنى حکمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستى، اصول نخستین اخلاق سقراطى است.»

بسیارى از دانشمندان اسلام که درباره علم اخلاق کتاب نوشته یا بحثهایى داشته‏اند، این اصول چهارگانه یا پنجگانه را پذیرفته و دقتهاى بیشترى روى آن به عمل آورده، و پایه‏هاى محکمترى براى آن چیده‏اند، و آن را مبناى نگرشهاى اخلاقى خود در همه زمینه‏ها قرار داده‏اند.

آنها در نگرش تازه خود به این اصول مى‏گویند:

نفس و روح انسان داراى سه قوه است:

۱- قوه «ادراک‏» و تشخیص حقایق

۲- جاذبه یا نیروى جلب منافع و به تعبیر دیگر «شهوت‏» (البته نه شهوت جنسى فقط، بلکه هرگونه خواسته‏اى به معنى وسیع کلمه).

۳- نیروى دافعه و به تعبیر دیگر «غضب‏».

سپس اعتدال هر یک از سه قوه را یکى از فضائل اخلاقى دانسته‏اند که به ترتیب «حکمت‏» و «عفت‏» و «شجاعت‏» نامیده‏اند.

سپس افزوده‏اند: هرگاه نیروى شهوت و غضب در اختیار قوه ادراک و تمیز نیک و بد قرار گیرد، «عدالت‏» حاصل مى‏شود که اصل چهارم است.

به‏تعبیر دیگر، تعادل هریک از قواى سه گانه مزبور به تنهائى فضیلتى است که حکمت و عفت و شجاعت نام دارد، و ترکیب آنها با یکدیگر، یعنى تبعیت‏شهوت و غضب از نیروى ادراک، فضیلت دیگرى محسوب مى‏شود که عدالت نام دارد; چرا که بسیار مى‏شود، انسان، شجاعت که حد اعتدال نیروى غضب است دارد ولى آن را بجا مصرف نمى‏کند(مثل این‏که آن‏را درجنگهاى بیهوده و بى‏هدف به‏کار مى‏گیرد، دراینجا شجاعت وجود دارد ولى عدالت نیست، اما اگر این صفت فضیلت (شجاعت) در راه یک هدف عالى و عقلانى به کار گرفته شود، یعنى با حکمت آمیخته گردد، عدالت‏به وجود مى‏آید.

به این ترتیب، این گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانى را زیر پوشش یکى از این چهار اصل قرار داده‏اند، و عقیده دارند فضیلتى نیست جز این که تحت‏یکى از این چهار عنوان جاى مى‏گیرد; و بعکس، رذائل همواره در طرف افراط و تفریط یکى از این چهار فضیلت است.

براى توضیح بیشتر درباره این مکتب اخلاقى به کتاب «احیاءالعلوم‏» و «محجه‏البیضاء» و سایر کتب معروف اخلاقى مراجعه شود.

نقد و بررسى

تقسیم فضائل به چهار شاخه اصلى که در تحلیل بالا آمده بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر مى‏رسد، ریشه اسلامى مسلمى ندارد; بلکه نتیجه تحلیلهایى است که دانشمندان اسلام از کلمات حکماى یونان گرفته و آن را تکمیل کرده‏اند، هر چند در بعضى از روایات مرسله اشاره‏اى به آن دیده مى‏شود.

در روایتى که به على علیه السلام نسبت داده شده است چنین مى‏خوانیم:

«الفضائل اربعه اجناس: احدها الحکمه وقوامها فى الفکره، والثانى العفه وقوامها فى‏الشهوه، والثالث القوه وقوامها فى‏الغضب، والرابع العدل وقوامه فى‏اعتدال قوى النفس; فضائل چهار نوع است: یکى از آنها حکمت است که ریشه آن در تفکر مى‏باشد، دومى عفت است که اساس آن شهوت است، سومى قوت است و اساس آن در غضب است، و چهارمى عدالت است و ریشه آن در اعتدال قواى نفسانیه مى‏باشد.»

این حدیث گرچه هماهنگى کامل با تقسیمات چهارگانه علماى اخلاق ندارد، ولى نزدیک به آن مى‏باشد; و همان‏گونه که در بالا آمد حدیث، مرسل است و از نظر سند خالى از اشکال نیست.

به هر حال، آنچه به علماى اخلاق یا حکماى یونان در این تقسیم چهارگانه ایراد مى‏شود، جهات زیر است:

۱- پاره‏اى از ملکات اخلاقى را – که به یقین جزء فضائل است – به زحمت مى‏توان در این چهار اصل جاى دارد; مثلا، «حسن ظن یا خوشبینى‏» یکى از فضائل است و نقطه مقابل آن «بدبینى و بدگمانى و سوءظن‏» است، اگر بنا باشد در شاخه‏هاى بالا جا بگیرد، باید در شاخه حکمت واقع شود، در حالى که حسن ظن را نمى‏توان جزء حکمت‏شمرد; زیرا خوشبینى و حسن ظن با تشخیص صحیح نسبت‏به واقعیات «دوتا است‏» بلکه گاه به روشنى از آن جدا مى‏شود، به این معنى که قرائن ظن-ى بر صدور گناه و خطا از کسى آشکار باشد ولى به حسن ظن و خوشبینى آنها را نادیده مى‏گیرد.

همچنین صبر در برابر مصائب و شکر در مقابل نعمتها، بى‏شک از فضائل است; در حالى که نه مى‏توان آنها را در قوه تشخیص و ادراک جاى داد، و نه در مساله جذب منافع یا دفع مضار، بخصوص اگر شخص صابر و شاکر براى ارزش ذاتى این صفات پایبند به آن باشد، نه براى منافعى که در آینده از آنها عاید مى‏شود.

و نیز شاید کم نباشد صفات دیگرى که جزء فضائل است و به زحمت مى‏توان آنها را در آن شاخه‏هاى چهارگانه قرار داد.

۲- «حکمت‏» را جزء اصول فضائل اخلاقى و افراط و تفریط در آن را جزء رذائل اخلاقى شمرده‏اند، در حالى که حکمت، بازگشت‏به تشخیص واقعیتها مى‏کند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملکات نفس است نه ادراکات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فکر تعبیر به حسن اخلاق نمى‏شود.

اخلاق مى‏تواند ابزارى براى عقل بوده باشد ولى عقل و درک خوب جزء اخلاق نیست; یا به تعبیر دیگر، عقل و قوه ادراک راهنماى عواطف و غرائز انسان است، و به آنها شکل مى‏دهد و اخلاق کیفیتهایى است که بر این غرائز و امیال عارض مى‏گردد.

۳- اصرار بر این که همیشه فضائل اخلاقى، حد وسط در میان افراط و تفریط است نیز صحیح به نظر نمى‏رسد، هرچند غالبا چنین است، زیرا مواردى پیدا مى‏کنیم که افراطى براى آن وجود ندارد; مثلا، قوه عقلیه هر چه بیشتر باشد بهتر است، و افراطى براى آن تصور نمى‏شود; و این که «جربزه‏» را افراط در قوه عقلیه گرفته‏اند صحیح نیست، زیرا «جربزه‏» از کثرت فهم و هوش ناشى نمى‏شود، بلکه نوعى کجروى و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت یا مانند آن است.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از نظر قدرت عقل و فکر به قدرى بالا بود که از ایشان تعبیر به عقل کل مى‏شود، آیا این بر خلاف فضیلت است!

درست است که عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهایى مى‏شود که افراد بى‏خبر و غافل و ناآگاه از آن آسوده‏اند ولى به هر حال جزء فضائل محسوب مى‏شود.

همچنین «عدالت‏» را جزء فضائل اخلاقى شمردند و افراط و تفریط آن را «ظلم‏» و انظلام (پذیرش ظلم) مى‏دانند در حالى که قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نیست، و از مقوله دیگرى محسوب مى‏شود.

بنابراین، مساله حد وسط بودن صفات فضیلت در برابر افراط و تفریطهاى صفات رذیلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، اما هرگز نمى‏توان آن را یک حکم عام شمرد، و آن را به عنوان یک اصل اساسى در بحثهاى اخلاقى پذیرفت.

نتیجه: اصول چهارگانه‏اى که قدماء براى اخلاق شمرده‏اند و در واقع تکمیلى است‏بر آنچه فلاسفه یونان قدیم داشته‏اند، نمى‏تواند به عنوان یک الگوى جامع براى تقسیم صفات اخلاقى شمرده شود، هر چند نسبت‏به بسیارى از مسائل اخلاقى صادق است.

بازگشت‏ به اصول اخلاقى در قرآن

اکنون به بررسى اصول اخلاقى در قرآن باز مى‏گردیم. مى‏دانیم قرآن مجید به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده که فصول و ابواب و مباحثى به شکل این گونه کتابها داشته باشد، بلکه مجموعه‏اى از وحى آسمانى است که به تدریج و بر حسب نیازها و ضرورتها نازل شده است، ولى مى‏توان آن را با استفاده از روش تفسیر موضوعى در چنین قالبهایى ریخت.

از تقسیم‏هایى که از مجموع آیات قرآن استفاده مى‏شود این است که اصول اخلاق را مى‏توان در چهار بخش خلاصه کرد:

۱- مسائل اخلاقى در ارتباط با خالق

۲- مسائل اخلاقى در ارتباط با خلق

۳- مسائل اخلاقى در ارتباط با خویشتن

۴- مسائل اخلاقى در ارتباط با جهان آفرینش و طبیعت

مساله شکرگزارى (شکر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسلیم در برابر فرمان او و مانند اینها، جزء گروه اول است.

تواضع و فروتنى، ایثار و فداکارى، محبت و حسن خلق، همدردى و همدلى و مانند آن، از گروه دوم مى‏باشد.

پاکسازى قلب از هرگونه ناپاکى و آلودگى، و مدارا با خویشتن در برابر تحمیل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است.

عدم اسراف و تبذیر و تخریب مواهب الهى و مانند آن، از گروه چهارم است.

همه این اصول چهارگانه، شاخه‏هایى در قرآن مجید دارد که در بحثهاى موضوعى آینده در تک تک مباحث اخلاقى به آن اشاره خواهد شد.

البته این شعب چهارگانه با شعب چهارگانه‏اى که در کتاب «اسفار» فیلسوف معروف «ملاصدرا شیرازى‏» و پیروان مکتب او آمده است، متفاوت است. آنها مطابق روش معروف خود که انسان را در مسیر سعادت به مسافرى تشبیه مى‏کنند و مسائل خودسازى را به سیر و سلوک تعبیر مى‏نمایند، براى انسان چهار سفر قائل شده‏اند:

او مى‏گوید سالکان از عرفا و اولیاء الله چهار سفر دارند:

۱- سفر از خلق به سوى حق (السفر من الخلق الى الحق)

۲- سفر به حق در حق (السفر بالحق فى الحق)

۳- سفر از حق به سوى خلق به وسیله حق (السفر من الحق الى الخلق بالحق)

۴- سفر به حق در خلق (السفر بالحق فى الخلق)

ناگفته پیداست که این سفرهاى اربعه یا مراحل چهارگانه خودسازى و سیر و سلوک الى الله، راه دیگرى را مى‏پیماید، هر چند شباهتهایى در پاره‏اى از قسمتها میان آن و شاخه‏هاى چهارگانه اخلاق که در سابق به آن اشاره کردیم وجود دارد.

در قرآن مجید مجموعه آیاتى وجود دارد که به نظر مى‏رسد اصول کلى اخلاق در آن ترسیم شده است.

از جمله، مجموعه آیات سوره لقمان است، که از این آیه شروع مى‏شود:

«ولقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکرلله; ما به لقمان حکمت‏بخشیدیم (و به او الهام کردیم) شکر خدا را به جاى آور!» (سوره لقمان، آیه‏۱۲)

در زمینه معارف و عقائد، نخست‏سخن از شکر منعم مى‏گوید، و مى‏دانیم مساله شکر منعم، نخستین گام در طریق شناخت‏خداست; و به تعبیر دیگر – همان‏گونه که علماى علم عقائد و کلام تصریح کرده‏اند – انگیزه حرکت‏به سوى شناخت‏خداوند همان مساله شکر نعمت است; چرا که انسان، هنگامى که چشم باز مى‏کند خود را غرق نعمتهاى فراوانى مى‏بیند، و بلافاصله وجدان او وى را به شناخت‏بخشنده نعمت دعوت مى‏کند، و این آغاز راه براى معرفه الله است.

سپس به سراغ مساله توحید مى‏رود، و با صراحت مى‏گوید: «لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم; چیزى را همتاى خدا قرار نده که شرک ظلم عظیمى است!»

و در مرحله دیگر، سخن از معاد مى‏گوید که دومین پایه مهم معارف دینى است; مى‏گوید: «یابنى انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فى صخره او فى السموات او فى الارض یات بها الله; پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا گوشه‏اى از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت‏براى حساب) حاضر مى‏سازد! » (سوره لقمان، آیه‏۱۶)

سپس به اصول اساسى اخلاق و حکمت عملى پرداخته و به امور زیر اشاره مى‏کند:

۱- مساله احترام نسبت‏به پدر و مادر، و شکرگزارى از آنها به دنبال شکر پروردگار (ووصینا الانسان بوالدیه…. ان اشکرلى ولوالدیک)

(سوره لقمان، آیه‏۱۴)

۲- اهمیت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نیایش و خضوع در برابر او (اقم الصلوه) (سوره‏لقمان، آیه‏۱۷)

۳- امر به معروف و نهى از منکر (وامر بالمعروف وانه عن المنکر) (سوره لقمان، آیه‏۱۷)

۴- صبر و شکیبایى در مقابل حوادث تلخ زندگى (واصبر على ما اصابک) (سوره لقمان، آیه‏۱۷)

۵- حسن خلق در برابر مردم (ولاتصعر خدک للناس) (سوره لقمان، آیه‏۱۸)

۶- تواضع و فروتنى و ترک تکبر در برابر خدا و خلق (ولاتمش فى الارض مرحا ان الله لایحب کل مختال فخور) (سوره لقمان، آیه‏۱۸)

۷- میانه‏روى و اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن (و همه چیز) (واقصد فى مشیک واغضض من صوتک) (سوره لقمان، آیه‏۱۹)

به این ترتیب، مشاهده مى‏کنیم که قسمت عمده‏اى از فضائل اخلاقى، به عنوان حکمت لقمان در آیات منعکس است که شامل شکر و صبر و حسن خلق و تواضع و میانه‏روى و دعوت به نیکیها و مبارزه با بدیها مى‏شود، که ضمن هفت آیه توضیح داده شده است. (آیه‏۱۳ تا۱۹)

در آیات سه گانه سوره انعام که از آیه‏۱۵۱ شروع و به‏۱۵۳ ختم مى‏شود، ده فرمان مهم بیان شده است، که قسمت مهمى از اصول اخلاقى را در برگرفته از جمله: ترک ظلم و ستم، سبت‏به فرزندان، ایتام، عموم مردم; و رعایت عدالت در برابر هر کس، و ترک جانبدارى تعصب‏آلور از نزدیکان و بستگان و دوستان در برابر نقض اصول عدالت، و نیز پرهیز از زشتکاریهاى ظاهر و باطن و همچنین حق‏شناسى در برابر پدر و مادر، و پرهیز از آنچه موجب تفرقه مى‏شود، و نیز اجتناب از هرگونه شرک.



ارسال نظر



لوگو اسپانسر