کد مطلب: 2375 | زمان انتشار: ۱۵:۱۴:۰۰ - پنجشنبه ۲۳ آبا ۱۳۹۲ | بدون نظر | دفعات مشاهده : 948 | |

اصول دین

اصول دین

دین مقدّس اسلام پنج اصل دارد به نام اصول دین:

۱- توحید
۲- عدل
۳- نبوت
۴- امامت
۵- معاد

۱- توحید

توحید که زیربناى جهانبینى اسلامى است، همان شناخت خدا به دور از هر پیرایه، افسانه و جداى از هر آلودگى و ناتوانى است، نظام شگرف جهان، گواهى راستین بر وجود آفریدگارى یکتا، دانا و تواناست… و خلاصه توحید عبارت از این است که انسان بداند، جهان هستى را پدیدآورنده اى است که آن را از نیستى به هستى آورده و زمام تمام کارها آفرینش، روزى، داد و دهش، زندگى، مرگ، تندرستى، بیمارى و… در قبضه اختیار و اراده خلل ناپذیر اوست.
… تمام این پدیده ها، از کوچکترین ذرّه تا بزرگترین سیّاره و نظمى که بر آن حکمفرماست به حکم عقل، دلیل کافى و شاهد گویایى است بر وجود پدیدآورنده اى حکیم، دانا و توانا که در آیات زیادى از قرآن مجید بر این اصل مسلّم عقلى اشاره شده است.
آرى، اینها همه شاهد عظمت و بزرگى پروردگارى مى باشد که به پیروى از عقل و فطرت به او معتقدیم، او را مى پرستیم، از او یارى مى طلبیم و بر او توکّل مى کنیم.

صفات جمال و کمال خدا

خداى یکتا و بى همتا داراى همه صفات جمال و کمال است، مانند:
علم: بدین معنى که او بر همه جهان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هرکجا حتّى از آنچه در قلب انسانها مى گذرد، آگاه است.
قدرت: بدین معنى که او بر همه چیز توانایى دارد: هستى بخشیدن، آفریدن، روزى دادن، میراندن و از بین بردن و توانایى بى مانند او همه را به وجود آورده است.
حیات: یا زندگى پایدار، بدیهى است که در جهان هستى حیات و زندگى وجود دارد و ممکن نیست، از چیزى که خود فاقد حیات است، زندگى سرچشمه بگیرد. گذشته از آنکه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگى و حیات، بى معنى و نامعقول است.
اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده براى خدا، رسیدن به این نکته است که او در کارهاى خود، مجبور نبوده و مانند گُل نیست که بدون اختیار و اراده، بوى خوش بدهد.
ادراک: یعنى علم به مدرکات، او همه چیز را مى بیند و همه چیز را مى شنود، هر چند آهسته باشد.
قِدمت: یا ازلى بودن، یعنى او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسرِ جهان هستى اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالى نداشته و همیشه به وجودبخش خود نیازمند است، بلکه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگى دارد، از این رو همه جهان هستى حادث و نیازمند او است، امّا او قدیم و از همه بى نیاز است.
تکلّم: یا ایجاد سخن در چیزى، او هرگاه بخواهد با هریک از بندگان پاک و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن مى گوید، یعنی: صوت را خلق مى کند.
صدق: آنچه مى فرماید راست بوده و وعده هاى او هیچ گاه تخلّف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزى دهنده، هستى بخش، بخشنده، کریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده … مى باشد.

صفات جلال خدا

از سوى دیگر، خدا اجلّ است از اینکه صفت نقص داشته باشد، یعنی: خداى بزرگ از هر عیب و نقصى به دور، و از هر کم و کاستى مبرّاست، او مانند ما موجودى مادّى نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزاى مختلف تشکیل شده یا جایى را پر کند و یا به نحوى قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.
او مادّه نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادّى بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمى شود، گرسنه نمى گردد، خوابش نمى برد، پیرى و فرسودگى در او راه ندارد.
همتا و شریکى براى او نیست، بلکه او یگانه و یکتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خداى متعال از هر جهتى بى نیاز است و هیچ گونه نیاز و احتیاجى به مشورت، یاور، وزیر، لشکر، مال، ثروت و مانند آن ندارد.

 

۲- عدل

پروردگار جهان عادل است، حقوق همه نزد او محفوظ و حقّ احدى را ضایع نمى کند، بین افراد بدون جهت فرق نمى گذارد. به طور کلّى بر جهان هستى عدالت حکمفرماست نه مساوات، در عدل اولویتها شرط است مثلاً در کلاس درس، عدالت اقتضا مى کند به هر دانش آموزى طبق معلومات و لیاقت او نمره داده شود، نه آنکه تمام دانش آموزان از نمره هاى مساوى بهره مند شوند.
اصولاً بى عدالتى عبارت است از محروم کردن کسى از حقّ مسلّم او و موجودات جهانى حقّى بر خدا ندارند تا اختلاف در آفرینش، کیفیت آفریده ها و فراز و نشیب در زندگى بى عدالتى باشد و تفاوت بین آنها ستم محسوب گردد، زیرا ستم ره آورد نادانى، ناتوانى، جاه طلبى و مانند اینهاست که ذات پاک پروردگار از این نقص ها مبرّاست، او دانا و حکیم است، هیچ کارى را بدون مصلحت انجام نمى دهد، هرچه به آفریده هاى جهان هستى داده و یا از آنها گرفته، بى حساب و بى مصلحت نبوده و اگر به نظر سطحى ما، بى فایده و بدون مصلحت جلوه کند، معلول کوتاهى و نارسایى فکر و اندیشه ماست، چنانچه مى دانیم نسخه پزشک، حاوى دارویى است که داراى مصلحت براى بیمار است، اگرچه خصوصیت و جهت مصلحت آن را ندانیم.
در روایت آمده که حضرت موسى (علیه السلام) از خدا درخواست کرد برخى از دادگریهاى خود را که در ظاهر مشکل به نظر مى آید به او نشان دهد. به او وحى شد که به صحرا رود و بر سرچشمه آبى در کمین بنشیند و جریانى را مشاهده نماید.
حضرت موسى (علیه السلام) به آنجا رفت، دید اسب سوارى بر سرچشمه پیاده شد و پس از کمى استراحت از آنجا دور شد، او کیسه پول خود را جا گذاشته بود، کمى بعد کودکى آمد و کیسه پول را برداشت و رفت، سپس پیرمرد نابینایى از راه رسید و مى خواست وضو بگیرد که در این هنگام مرد اسب سوار برگشت و سراغ پول خود را از او گرفت و به او مظنون شد، کشمکش بین این دو درگرفت و منتهى به کشتن مرد نابینا شد.
آنگاه به حضرت موسى (علیه السلام) که از جریان سخت متأثّر شده بود وحى شد: اى موسى ناراحت مباش زیرا آن مرد اسب سوار مال پدر کودک را سرقت کرده بود و حال آن مال را ما به وارث او که همان کودک بود برگرداندیم، و این مرد نابینا پدر مرد اسب سوار را کشته بود اینک به کیفر خود رساندیم.
این بود نمونه اى از عدل و دادگسترى خداى عزّوجلّ در این دنیا و امّا تجلّى عدل خدا و آشکار شدن آن براى همه، پس در آخرت خواهد بود.

 

 ۳- نبوّت

قبل از ورود به این بحث، بیان این نکته ضرورى است که فلسفه آفرینش انسان چیست؟ آیا انسان پدیده اى صرفاً مادى و براى لذّت ساخته شده و به طور کلّى هیچ گونه هدفى براى جهان هستى نیست؟ و یا انسان، گذشته از جنبه مادى، داراى بعد روحى و معنوى است که این جنبه نیز مانند بُعد مادّى در مسیر تکامل قرار دارد؟
در متون اسلامى (آیات و روایات) اهداف متعددى براى خلقت انسان بیان شده و نقطه مشترک تمام آنها، عبارت از این است که هدف نهایى خلقت: تکامل وجود انسان در سایه تربیت ارزشهاى انسانى است «نیافریدیم جن و انس را مگر براى پرستش».
در واقع، بندگى عبارت است از پرورش و تکامل انسان و هر عبادتى به نوعى در تربیت و ترقّى انسانیّت انسان، دخالت دارد و آزمایش و امتحان الهى نیز بر همین اساس استوار است: «خدایى که آفرید مرگ و زندگى را تا شما بندگان را بیازماید که کدام نیکوکارتر است»
و «او خدایى است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین قرار داد و بعضى از شما را بر برخى دیگر برترى داد، تا شما را در آنچه عطا فرموده آزمایش کند».
این نکته شایان توجّه است که آزمایش و امتحان الهى، ناشى از بى اطلاعى پروردگار عالم از نتیجه و عاقبت رفتار مردم نیست، بلکه چون امتحان، عامل مؤثرى جهت ظهور و تبلور استعدادهاى نهفته انسانى است، این آزمایش به منظور به کارگیرى نیروهاى نهفته و بارآوردن استعدادهاى ذاتى انسان، مقرّر گردیده است. با توجّه به اینکه امتحان وسیله اى است براى آگاهى یافتن انسان در جهت شناخت استحقاق ثواب و عقاب خویش و در واقع محکمه اى در دادگاه وجدان بشر که وى را در برابر آنچه را که در این آزمایش کسب نموده تسلیم مى سازد.
خلاصه بحث: انسان در سیر تکامل نهایى که از راه بینش، آگاهى و عمل به دست مى آید، قرار گرفته و تداوم این راه مستلزم تداوم راهنماست.

راهنما کیست؟
آیا انسان از طریق عقل و خِرَد مى تواند بینش خود را کامل نموده، همه درستیها و نادرستیها را شناخته و راه سود و زیان زندگى را به دست آورد؟ مسلماً پاسخ منفى است، زیرا خِرد آنقدر کشش ندارد که به تنهایى بتواند به طور کامل راهنما باشد، بلکه خِرد خود نیز نیازمند تربیت و پرورش است و چه بسا تحت تأثیر محیطهاى فاسد، به انحراف کشیده شود، امیرالمؤمنین حضرت على (علیه السلام) یکى از اهداف بعثت انبیا را پرورش عقل شمرده و فرموده است: «اندیشه ها و خردهاى فراموش و پنهان شده را آشکار و به کار مى اندازند».
آیا قوانین و ایدئولوژیهاى ساخت بشر، براى اصلاح فرد و جامعه کافى است؟ قرنهاست پیشنهادات گوناگونى براى اصلاح اجتماع از سوى دانشمندان عرضه شده و با توجّه به اختلاف شدید بین آنها که گاهى تا حد نقطه مقابل یکدیگر رسیده، به محدودیت عقل بشر و عدم آگاهى او به راز سعادت همه جانبه انسان در همه ابعاد زندگى پى برده و به دست مى آوریم هیچ گونه اطمینانى به ساختارهاى اندیشه بشرى و پرداخته هاى تصوّرات و فکر محدود تئوریسینها نیست، گذشته از اینکه هیچ گونه ضامن اجرایى، براى پیاده شدن آن قوانین، در بین نمى باشد.
امّا برنامه هاى آسمانى و مکتب انبیا، از این رو که مبدأش دانشى بى آغاز و بى انتهاست و هرگونه نقطه ابهام، زوایا، ریزه کاریها و خصوصیّات انسان را از هر مقام و فرد دیگرى بهتر مى داند، هیچ گونه احتمال خطا در آن راه ندارد، بنابراین ضرورت رسالت انبیا(علیهم السلام) و اصالت مکتب آنها روشن مى گردد.

پیامبر کیست و راه شناخت او چیست؟
پیامبر انسانى است که بدون دخالت انسان دیگرى، استعداد آن را دارد که به توسط وحى و ارتباط با مبدأ هستى و علم بى پایان او، مأمور تبلیغ و رساندن احکام الهى باشد.
راه شناخت پیامبران واقعى از مدعیان دروغین آن عبارت است از:
۱- اعجاز و قدرت بر کارهایى که از توانایى نوع بشر بیرون است.
۲- جمع آورى قراین و شواهد، از قبیل مطالعه و بررسى سوابق زندگى آنها قبل از بعثت از نظر اخلاقى، روانى، رفتار اجتماعى و تحقیق در محتواى دعوت آنها از نظر انطباق با موازین عقلى، مبانى منطقى و بازدهى مثبت و زیبنده دستورات آنها در اجتماع و افرادى که در تحت تعالیم آنها پرورش یافته اند و…
۳- بشارت و وعده پیامبر قبلى که نبوّت او با دلایل قطعى ثابت شده است.

پیامبران بر دو دسته اند:
۱ – غیر اولى العزم: پیامبرانى که محیط تبلیغى آنها، محدود و داراى کتاب و دین جدید نیستند.
۲ – اولوالعزم: پیامبرانى که داراى دین، آیین جدید و کتاب آسمانى بوده و حوزه تبلیغى آنها گسترده است، این دسته از پنج شخصیت عظیم الشأن تشکیل شده و هرکدام در یک مقطع خاص تاریخى مأمور به هدایت جامعه بشرى و رسانیدن فرامین الهى به مردم، از شرق تا غرب جهان بوده اند. آن بزرگواران عبارتند از:
۱- حضرت نوح (علیه السلام) ۲- حضرت ابراهیم (علیه السلام) ۳- حضرت موسى (علیه السلام) ۴- حضرت عیسى (علیه السلام) ۵- حضرت محمّد(صلى الله علیه و آله و سلم) و رشته نبوّت با وجود مقدّس پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) پایان یافته و او آخرین پیامبر الهى است.
تعلیمات جامع اسلام از نظر بینش دینى و قوانین اجتماعى به طورى تنظیم شده که قدرت رفع نیازهاى جامعه بشرى را در هر عصر و زمانى دارد و به عنوان قانون، شریعت نهایى و رسالت ابدى، ادیان دیگر را نسخ و اجازه پیروى از آنها را نمى دهد: «هر کس غیر از اسلام دینى را بپذیرد، پذیرفته نیست و در آخرت از زیانکاران است».

 

 ۴- امامت

امام در لغت به معنى کسى است که پیشاپیش پیروان خود در حرکت بوده و عملاً رهبرى آنان را در یک مرام دینى، یا سیاسى، یا مسیر اجتماعى و یا مسلک علمى به عهده داشته و دیگران از او پیروى مى کنند.
با توجّه به معنى وسیع کلمه «امام» از نظر شیعه امامت منصبى است الهى و انتصابى نه انتخابى. و همچنان که پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) را خدا معرفى مى کند این مقام نیز از جانب خدا به شایسته ترین، داناترین و وارسته ترین فرد داده مى شود. در این بخش دو نکته مورد بحث قرار خواهد گرفت:
۱- نیاز به امام
۲- انتصابى بودن او از طرف خدا

ضرورت وجود امام
دقّت و بررسى در لزوم فرستادن انبیا و نبوّت عامّه، ما را به واقعیّت نیاز به وجود امام معصوم آگاه مى سازد، زیرا روشن است که هرگونه تحرّک، چه مادى و چه معنوى نیاز به زمامدار و رهبرى دانا دارد، زیرا ممکن است براثر نداشتن زمامدار و رهبر که نقش مهم و عمده در گرو اوست، انحراف در مسیر پدید آید، نیروها هدر و هدف از دست رفته و به مقصد نرسند، اگر چه خدا انسان را با نیروى فکر و خِرَد مجهّز کرده، پیامبر و کتاب آسمانى براى او فرستاده، امّا انحراف پذیرى انسان، تأثّر او در شرایط خاص زمانى و مکانى و تأثیر فشار و جوّ حاکم بر محیط سبب مى شود که در تعیین راه خود اشتباه کند و به جاى ترقّى و رسیدن به سر منزل سعادت و تکامل، مسیر قهقرایى و شقاوت را بپیماید.
تنها امام معصوم است که جامعه را از خطر گمراهى و انحراف مصون مى سازد، وجود امام معصوم مانند پیامبر مکمّل هدف آفرینش است، کوتاه سخن آنکه: امام معصوم عبارت است از زعیم مسلمانان، رهبرى دینى، سیاسى و اجتماعى و اُلگوى انسان براى رسیدن به قلّه والاى انسانیّت و پیشرفت دنیا و آخرت، که در پرتو وجود او تکامل مادى و معنوى انجام مى پذیرد و سعادت دنیا و آخرت تضمین مى گردد، زیرا او واسطه فیض الهى است.

 

تعیین امام به عهده کیست؟
نوع برداشت و درک مسلمانان، از امامت رمز اختلاف عقیده و تقسیم آنان به شیعه و سنّى شده است، عقیده شیعه – طبق فرموده قرآن و روایات پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت(علیهم السلام) – بر این است که امامت ادامه راه رسالت و نبوّت است و پیامبر به فرمان خدا رهبر و جانشین بعد از خود را تعیین و معرّفى نموده و زمام امور دینى و اجتماعى مردم را به او سپرده است و امام علاوه بر اداره امور اجتماعى مسلمانان، نگاهبان اصالت احکام الهى از انحراف و بیانگر نقاط پیچیده مسائل اسلامى مى باشد، بنابراین شیعه امامت را اصلى از اصول اعتقادى مى داند و همان طور که تحقیق و بحث از مسائل نبوّت را در متن زندگى خود قرار مى دهد، در شناسایى امام و بحث از امامت نیز تقلید را روا نمى دارد، بلکه بر هر فرد واجب دانسته که آن را با دلیل و برهان درک کند.
آری! نبوّت و امامت با یکدیگر توأم و غیرقابل انفکاکند و این دو در بخشهاى مهمى از برنامه هاى دینى با یکدیگر مشارکت دارند. با این تفاوت که پیامبر پایه گذار دین، مبلّغ قوانین آسمانى و طرف ارتباط مستقیم با وحى است و امام معصوم روشنگر، مبیّن و مفسّر آن بخشهایى از آیین پیامبر است که در اثر نامساعد بودن محیط و شرایط زمان کاملاً بیان نشده است.
امام معصوم علاوه بر رهبرى حکومت اسلامى، اجراى قوانین و حفظ اصالت مکتب از کجى ها، انحرافات و افکار آلوده التقاطى مغرضین را به عهده دارد و حافظ منافع باطنى و تکامل معنوى افراد جامعه است. این خصوصیّات اقتضا مى کند که جانشین پیامبر که مقام پرمسئولیت و خطیر رهبرى جامعه در اختیار اوست، مانند شخص پیامبر داراى صفات عالى، خصوصیّات برجسته و ویژگیهاى استثنایى همچون مقام عصمت و مصونیّت از خطا و گناه، برخوردارى از علم و دانش سرشار در امور دین و دنیا و وارستگى از آلودگیها باشد، تا مقام امامت وى تحکیم گردد.

مسأله اى که نمى توان نادیده گرفت
با توجّه به شرایط سنگین و مهمّى که براى امام معصوم ذکر شد، آیا مى توان مسأله جانشینى پیامبر و زعامت امّت را که سرنوشت سازترین فراز عالم اسلامى است نادیده گرفت؟
هرگز! بنابراین تعیین امام معصوم مربوط به خدا است و او این مقام را به هر کسى واگذار نمى کند.
از سوى دیگر، پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) که زحمات فراوانى تحمّل نموده و مشقّات زیادى کشیده تا توانست آیین و مکتب خود را بنیان گذارد، آیا حکمت و اصول عقلى اقتضا مى کند که امّت خود را بدون تعیین جانشین رها کند؟ آیا عقل و خرد مى پذیرد که پیامبر در این مسأله سرنوشت ساز، جانب سکوت و بى تفاوتى را بگیرد؟! آیا باورکردنى است پیامبرى که اگر چند روزى براى غزوه اى از شهر مدینه خارج مى شد جانشین تعیین مى کرد، براى امّت اسلامى و محدوده وسیع و گسترده کشور اسلامى پس از خود جانشین تعیین ننماید و مردم را در تحیّر و نابسامانى فکرى و عملى رها کند؟! آیا معقول است اسلام که آیینى است جهانى و مخصوص به زمان و مکان معیّنى نیست، پیامبرش براى تداوم راه آن، هیچ گونه اقدامى ننموده و مسأله اساسى رهبرى را به دست فراموشى بسپارد؟!
با کمى اندیشه روشن است که از نظر عقل، تعیین امام و جانشین لازم است و با مراجعه به تاریخ و کتب حدیث مطلب کاملاً واضح مى شود، زیرا پیامبر به صراحت بیان مى کند که: «هر کس بمیرد و امام معصوم زمان خویش را نشناسد در جاهلیّت مرده است» در این حدیث شدّت مسئولیت و ضرورت شناخت رهبر معصوم به حدّى است که انسان را در مرز کفر و جاهلیّت قرار داده است، با این وصف چگونه پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) راضى خواهد شد که امّت اسلامى به عصر جاهلیّت عقب گرد نماید؟!
آرى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) در اوّلین مراسم ابلاغ رسالت خود، هنگامى که به فرمان خدا نزدیکانش را به منزل عموى خود ابوطالب فرا خواند، فرمود:
«… خدا به من دستور داده است که من شما را به سوى آیین او دعوت نمایم، کدام یک از شما با من همکارى مى نماید تا برادر و وصى و جانشین من باشد؟» هیچ کس پاسخ نداد جز حضرت على (علیه السلام) و پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) نیز او را به عنوان خلیفه و امام بعد از خود تعیین فرمود.

ماجراى غدیر خُم
پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) در آخرین سال عمر خود پس از شرکت در مراسم حج – معروف به «حجه الوداع» – هنگام بازگشت به شهر مدینه در سرزمینى به نام «غدیر خُم» که از نظر جغرافیایى مرز جدایى راههاى مدینه، یمن، عراق و حبشه بود و در آنجا مردم از یکدیگر جدا و هر یک از راهى به سوى وطن خویش مى رفتند، از سوى فرشته وحى با این آیه مورد خطاب قرار گرفت: «اى پیامبر آنچه از سوى پروردگارت بر تو فرستاده شده، به مردم برسان و گرنه رسالت او را ابلاغ نکرده اى و خدا تو را از شرّ مردم حفظ مى کند».
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) دستور توقّف داد، کسانى که جلو روانه شده بودند برگشته و آنها که از دنبال مى آمدند به پیامبر پیوستند، پس از اداى نماز ظهر بر بلندى که از جهاز شتر ساخته بودند قرار گرفت، خطبه غدیر را با صداى بلند و رسا خواند:
«… هان اى مردم! نزدیک است دعوت حق را پاسخ گویم… من در میان شما دو امانت گرانقدر و عزیز مى گذارم، یکى کتاب خدا و دیگرى خاندانم که اهل بیت من مى باشند، خداى به من خبر داده که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد…». سپس دست على (علیه السلام) را گرفت، بلند کرد و او را به مردم به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرّفى نمود و سه بار فرمود: «هرکس را من مولایم پس این على مولاى اوست»، سپس روى به درگاه احدیّت نمود و عرضه داشت: «بار خدایا آنکه على را دوست دارد دوست بدار، و آنکه على را دشمن دارد دشمن بدار، خدایا یاران على را یارى و دشمنان او را خوار و ذلیل کن، او را محور حق قرار بده»، سپس فرمود: الآن فرشته وحى نازل گشت و این آیه را آورد: «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما به عنوان آیین کامل و جاودان پذیرفتم». این واقعه تاریخى در جلد اوّل کتاب شریف «الغدیر» به تفصیل با ذکر مصادر شیعه و سنّى درج شده است.

امامت: اوّلین و آخرین دستور وحى
بنابراین پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) در اوّلین مراسم تبلیغ اسلام، جانشین خود را به حاضران در آن مجلس معرفى کرد و در آخرین مراسم تبلیغ اسلام و به حضور دسته جمعى مسلمانان در غدیر خُم نیز همان تعیین و انتصاب را بازگو نمود و با مهر تکمیل دین از جانب خدا آن را مزیّن و آشکار ساخت، در بین این دو واقعه نیز مکرّر، در موارد مختلف و مناسبت هاى متعدّد، امامت و جانشینى امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گوشزد کرد، به گونه اى که جاى هیچ گونه شبهه و تردیدى باقى نگذارد.
همچنین احادیث بسیار و متواترى از طریق اهل سنّت از پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) درباره امامان معصوم که هریک از آنها از جانب خدا به مقام امامت منصوب شده اند رسیده است، گاهى از آنها به عنوان عترت و اهل بیتم یاد کرده، گاهى تعداد و شماره آنان را بیان نموده و فرموده است: «امامان بعد از من دوازده نفرند به تعداد نقباى بنى اسرائیل و حواریّون و اطرافیان خاصّ حضرت عیسى (علیه السلام)». یا فرموده است: «امامان بعد از من دوازده نفرند اوّلشان تو هستى یا على و آخرشان قائم است که خداى تبارک و تعالى توسط او شرق و غرب عالم را مى گشاید». از سلمان فارسى نقل شده که بر پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) وارد شدم، دیدم حسین بن على (علیه السلام) بر روى پاهاى مبارکش نشسته بود، پیامبر دیدگان و دهانش را مى بوسید و مى فرمود: «تو بزرگوار و آقایى و فرزند بزرگوار و آقا، تو امام، فرزند امام، برادر امام و پدر امامان هستى، تو حجّت خدا، فرزند حجّت خدا و پدر نُه حجت خدایى که از نسلت پدید مى آیند و نهمى ایشان قائمشان مى باشد.

 

جانشینان بر حق پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم)
جانشینان پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) به ترتیب عبارتند از:
۱ – حضرت امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام)
۲ – امام حسن مجتبى(علیه السلام)
۳ – امام حسین شهید(علیه السلام)
۴ – امام زین العابدین حضرت على بن الحسین(علیه السلام)
۵ – امام باقر حضرت محمد بن على(علیه السلام)
۶ – امام صادق حضرت جعفر بن محمد(علیه السلام)
۷ – امام کاظم حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام)
۸ – امام رضا حضرت على بن موسى(علیه السلام)
۹ – امام جواد حضرت محمد بن على(علیه السلام)
۱۰ – امام هادى حضرت على بن محمد(علیه السلام)
۱۱ – امام عسکرى حضرت حسن بن على(علیه السلام)
۱۲ – امام زمان حضرت مهدى حجه بن الحسن(عجل الله تعالى فرجه الشریف)
 شیعه، نام آسمانى
نکته شایان توجّه این است که کلمه «شیعه» در قرآن آمده و درباره ابراهیم خلیل الرحمان به کار رفته آنجا که مى فرماید : (وَ اِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَبْراهِیم) یعنی: «و به تحقیق که از شیعیان و پیروان نوح، ابراهیم بود» و پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) نام «شیعه» را براى پیروان و دوستداران حضرت على (علیه السلام) انتخاب نمود، چنانچه علماى سنّى نیز این مطلب را گفته اند.
آرى، کلمه «شیعه» این عنوان افتخارآمیز پیروان اهل بیت(علیهم السلام) از لب هاى مبارک پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) شنیده شده و نقل گردیده که در این رابطه جابر بن عبداللّه مى گوید: خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم، على (علیه السلام) از دور نمایان شد، پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برادرم آمد، سپس به خانه کعبه توجّه نمود، دست مبارکش را بر آن گذاشت و فرمود: «سوگند به آنکه جان محمّد در دست اوست، على و شیعیانش در قیامت رستگارند». و این عنوان و لقب با عظمت در زمان رسول خدا به سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار که یاران وفادار امیرمؤمنان (علیه السلام) بودند، گفته مى شد.

 

 ۵- معاد
(بازگشت جاودانه انسانها)

اعتقاد به این حقیقت که آدمى با مرگ فانى نمى شود، بلکه به سراى دیگرى منتقل گشته و در آنجا به سزاى کردار خوب یا بد خویش مى رسد، اعتقادى است که تمام ادیان آسمانى آن را بیان کرده اند و مى توان گفت که دعوت مذاهب و ادیان، براى اعتقاد به مبدأ، هم دوش اعتقاد به معاد بوده و پیامبران خدا با اصرار تمام این نکته را تذکّر داده اند که عالم شگفت انگیز خلقت، بیهوده نبوده و پس از انتقال از این جهان پرونده تمام کارهایى که در این جهان انجام گشته بررسى و به نیکان پاداش و به تبهکاران کیفر داده خواهد شد، قرآن کریم مى فرماید: «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوى ما باز نمى گردید؟»
اثبات معاد تنها از طریق تعبّد و تسلیم در مقابل دعوت ادیان آسمانى نیست، بلکه از دید عقل و خِرَد بر اساس پذیرش حکمت و عدالت خدا امرى روشن و قطعى است که در کتب اعتقادى مفصّلاً بیان شده است. از طرفى یادآورى این نکته بجاست که ما مسأله معاد را پس از پذیرش خداى حکیم، دانا، عادل و توانا بررسى مى کنیم.

برزخ یا عالم پس از مرگ
عالم برزخ: قرآن مى فرماید: «و از پى آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند» برزخ عالم پس از مرگ و عالم قبر است، در آنجا از هر انسانى بازجویى مختصرى نسبت به کردار دنیا و اعتقاداتش خواهد شد و پس از پرسش و سؤال، متناسب با رفتار نیک و یا بد او در دنیا، برخوردى موقّت با او خواهد شد. پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده است: «قبر، یا بوستانى است از باغهاى بهشت و یا گودالى است از گودالهاى جهنّم». امّا زندگان احساس نمى کنند مانند کسى که خوابیده و خواب شیرین مى بیند و در کمال خوشى است و یا خوابهاى دلهره انگیز مى بیند و بى نهایت در فشار، اضطراب و ناراحتى است، امّا اطرافیان وى هیچ گونه درک و احساسى از افسردگى و یا خوشى او نمى کنند، همین مثال کاملاً روشن مى کند که چگونه زندگان، جسم خشک و بى حرکت مرده اى را مى بینند، امّا خوشى یا ناراحتى و عذاب او را حس نمى کنند.

قیامت و عالم آخرت
قیامت: پس از به هم خوردن زمین و آسمان و دگرگونى کُرات آسمانى، تمام انسانها از قبر بیرون آمده و زنده خواهند شد، همه مردم برانگیخته و احضار خواهند گردید، در دشت پهناورى دادگاه عظیم الهى تشکیل مى شود، معیارهاى عدالت آن دادگاه ها که پیامبران، امامان و نیکانند حاضر خواهند شد، پرونده هاى از پیش تشکیل شده به مردم داده مى شود، نامه اعمال به دست افراد خواهد رسید، گواهان در آنجا شهادت هاى خود را خواهند داد و سرانجام گروهى که در دنیا کار نیک کرده اند رستگار و آنهایى که در دنیا مرتکب زشتیها شده اند گرفتار خواهند شد… روشن است که چه باید کرد، باید خود را آماده نمود و به مقدار توان کار نیک انجام داد تا دچار زیانکارى و شقاوت نگردید. شقاوت ابدى که راه نجات و گریزى ندارد و کیفر و عذابى است دایمى… (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ)
«هر کس به اندازه ذرّه اى کار خیر انجام دهد پاداش آن را مى بیند و هر کس ذرّه اى بدى کند کیفر آن را خواهد دید».

 

منبع : shirazi.ir



ارسال نظر



لوگو اسپانسر